سینه خیز و تو بغل رفتن و رورعک سواری.
مامان جونم شما چند روزی بود که سینه خیز میرفتی.اما کم و آروم.ولی الان یه چهار پنج روزی هست که سریععععع میری.الهی فدای قدو بالات بشه مامان.تا ازت غافل میشم میذی و شروع میکنی به خوردن هرچیزی که دم دستت هست عاشق دست مال کاغذی و گوشی و کنترل هستی.تا میبینی به سرعت میری و شروع به خوردنشون میکنی.پسرم گاهی کم میارم من.دلم میخواد گریه کنم از خستگی.ولی تمام خستگیم با یه اینق اونق تو و لبختگندت فراموش میشه خدارو شکر شبا هم آرومتری.ولیییییی جدیدا پدر در میاری تابخوابی. دیشب ساعت دوازده و نیم بود که من از حموم اومدم وتو بغل بابا بودی بهت گفتم بیا بغل مامان،یکم نگا نگا کردی و خودتو انداختی بغلم.انقدر من جیغ زدم و بالا پایین ...
نویسنده :
پریسا ملکی
22:45